حیوانی خزنده، تخم گذار و علف خوار که بدنش در یک پوشش استخوانی قرار دارد و فقط سر، دست ها، پاها و دمش از آن بیرون است و هرگاه احساس خطر کند دست و پای خود را به داخل آن می کشد و پنهان می شود، سنگ پشت، خشک پشت، کاسه پشت، کشف، کشتوک، کشو، باخه لاک پشت دریایی: در علم زیست شناسی یک قسم لاک پشت گوشت خوار که در دریا زندگی می کند
حیوانی خزنده، تخم گذار و علف خوار که بدنش در یک پوشش استخوانی قرار دارد و فقط سر، دست ها، پاها و دمش از آن بیرون است و هرگاه احساس خطر کند دست و پای خود را به داخل آن می کشد و پنهان می شود، سنگ پشت، خشک پشت، کاسه پشت، کشف، کشتوک، کشو، باخه لاک پشت دریایی: در علم زیست شناسی یک قسم لاک پشت گوشت خوار که در دریا زندگی می کند
موافق و متحد. همدست: چو هم پشت باشید با همروان یکی کوه کندن ز بن بر توان. فردوسی. بکوشید و هم پشت جنگ آورید جهان را به کاوس تنگ آورید. فردوسی. مبارزانی همدست و لشکری هم پشت درنگ پیشه به فر و شتاب کاربه کر. فرخی. اگر صبر است با من نیست هم پشت وگر بخت است خود بختم مرا کشت. فخرالدین اسعد. نباید که هم پشت باشند هیچ جز اندر ره رزم کردن بسیچ. اسدی. چنین گفت کاین بار رزم گران بسازید هم پشت یکدیگران. اسدی. نه از پشت پا کم، اگر تندرست بمانم، تو را وآنکه هم پشت توست. اسدی. نه برادر بود به نرم و درشت کز برای شکم بود هم پشت. سنائی. پس آن زنان همه هم پشت شدند تا مگر کید را رهایی دهند. (اسکندرنامه). سوگند خورند که هم پشت باشند تا خونها بازخواهند. (اسکندرنامه). ظالمان مکار چون هم پشت شوند...ظفر یابند. (کلیله و دمنه). سگ سگ را گزد ولیکن چون گرگ را بینند هم پشت شوند. (مرزبان نامه). نه هر رودی بود با زخمه هم پشت نه یکسان روید از دستی دو انگشت. نظامی. چو روی آورد سوی آن پشته گاه بود پور هم پشت با او به راه. نظامی. نه هم پشتی که پشتم گرم دارد نه بختی کز غریبان شرم دارد. نظامی
موافق و متحد. همدست: چو هم پشت باشید با همروان یکی کوه کندن ز بن بر توان. فردوسی. بکوشید و هم پشت جنگ آورید جهان را به کاوس تنگ آورید. فردوسی. مبارزانی همدست و لشکری هم پشت درنگ پیشه به فر و شتاب کاربه کر. فرخی. اگر صبر است با من نیست هم پشت وگر بخت است خود بختم مرا کشت. فخرالدین اسعد. نباید که هم پشت باشند هیچ جز اندر ره رزم کردن بسیچ. اسدی. چنین گفت کاین بار رزم گران بسازید هم پشت یکدیگران. اسدی. نه از پشت پا کم، اگر تندرست بمانم، تو را وآنکه هم پشت توست. اسدی. نه برادر بود به نرم و درشت کز برای شکم بود هم پشت. سنائی. پس آن زنان همه هم پشت شدند تا مگر کید را رهایی دهند. (اسکندرنامه). سوگند خورند که هم پشت باشند تا خونها بازخواهند. (اسکندرنامه). ظالمان مکار چون هم پشت شوند...ظفر یابند. (کلیله و دمنه). سگ سگ را گزد ولیکن چون گرگ را بینند هم پشت شوند. (مرزبان نامه). نه هر رودی بود با زخمه هم پشت نه یکسان روید از دستی دو انگشت. نظامی. چو روی آورد سوی آن پشته گاه بود پور هم پشت با او به راه. نظامی. نه هم پشتی که پشتم گرم دارد نه بختی کز غریبان شرم دارد. نظامی
یکی از دهستانهای چهارگانه شهرستان سراوان در جنوب شرقی سراوان و محدود است از شمال به دهستانهای کوهک و اسفندک، از شرق و جنوب به مرز پاکستان، از غرب به بخش سیب سواران. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، ذرت، خرما و لبنیات است. این دهستان از 52 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 5500 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از دهستانهای چهارگانه شهرستان سراوان در جنوب شرقی سراوان و محدود است از شمال به دهستانهای کوهک و اسفندک، از شرق و جنوب به مرز پاکستان، از غرب به بخش سیب سواران. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، ذرت، خرما و لبنیات است. این دهستان از 52 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 5500 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان پیشین بخش راسک شهرستان ایرانشهر واقع در 10000گزی جنوب راسک، کنار راه فرعی راسک به پیشین. هوای آن گرم و دارای 500 تن سکنه است. آب آن از رودخانه ومحصول آن غلات، خرما و برنج است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان پیشین بخش راسک شهرستان ایرانشهر واقع در 10000گزی جنوب راسک، کنار راه فرعی راسک به پیشین. هوای آن گرم و دارای 500 تن سکنه است. آب آن از رودخانه ومحصول آن غلات، خرما و برنج است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 38 هزارگزی باختر قشم. سر راه مالرو باسعید و بقشم. جلگه، گرمسیر، دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 38 هزارگزی باختر قشم. سر راه مالرو باسعید و بقشم. جلگه، گرمسیر، دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
اسبی که به آسانی آنرا سوار توان شد. اسبی که بزودی پشت دهد سوار را. (یادداشت بخط مؤلف) : به منزلت ستوری داند که بر آن نشیند وچنانکه خواهد میراند و می گرداند و اگر رام و خوش پشت نباشد بتازیانه بیم می کند در وقت. (تاریخ بیهقی)
اسبی که به آسانی آنرا سوار توان شد. اسبی که بزودی پشت دهد سوار را. (یادداشت بخط مؤلف) : به منزلت ستوری داند که بر آن نشیند وچنانکه خواهد میراند و می گرداند و اگر رام و خوش پشت نباشد بتازیانه بیم می کند در وقت. (تاریخ بیهقی)
جانوری است که او راسنگ پشت و لاک پشت نیز می گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). سلحفاه. (منتهی الارب) : مار این را خشک پشت و آن نمی خائید سر سوزنی (از فرهنگ جهانگیری)
جانوری است که او راسنگ پشت و لاک پشت نیز می گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). سلحفاه. (منتهی الارب) : مار این را خشک پشت و آن نمی خائید سر سوزنی (از فرهنگ جهانگیری)
عقب. دنبال. پشت سر. عقب سر. در عقب. ظهری ّ. (مهذب الاسماء) : مروان را سپاه صدوپنجاه هزار تمام شد و با سپاه اندر تعبیه همیرفت تا به شهرستان سمندر آنکه ملک خزران آنجا نشستی و خاقان بگریخت و مروان از آنجا برگذشت و آن شهر را پس پشت خویش کرد و به رود سقلاب فرود آمد. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی). پس پشت لشکر به نستور داد چراغ سپهدار فرخ نژاد. دقیقی. همی تاخت تا پیش آن کاخ اسب پس پشت او بود ایزد گشسب. فردوسی. پس پشت او چند از ایرانیان به پیکار آن گرگ بسته میان. فردوسی. پس پشتشان ژنده پیلان مست همی کوفتند آن سپه را بدست. فردوسی. سپاهی کشیدند بر چار میل پس پشت گردان و در پیش پیل. فردوسی. پس پشت و پیش اندر آزادگان بشد تیز تا آذر آبادگان. فردوسی. نگه کرد خسرو پس پشت خویش از آن چار، بهرام را دید پیش. فردوسی. غلامی پدید آمدی خوب روی سپاهی گران از پس پشت اوی. فردوسی. بدست اندرون نیزۀ جان ستان پس پشت خود کرد آنگه سنان. فردوسی. پس پشت گودرز گستهم بود که فرزند بیدار گژدهم بود. فردوسی. سپاهی پس پشت او نیزه دار سپهبد بکردار شیر شکار. فردوسی. شهنشاه نوذر پس پشت اوی جهانی سراسر پر از گفتگوی. فردوسی. برفتند سوی سیاوش گرد پس پشت و پیشش سپه بود گرد. فردوسی. بیاید پس آن فرخ اسفندیار سپاه از پس پشت و یزدانش یار. فردوسی. به پیش سپه رستم پهلوان پس پشت او سرکشان و گوان. فردوسی. پس پشت پنجه هزار از یلان پیاده همه تنگ بسته میان. فردوسی. وزانجا بیامد سوی طیسفون سپاهی پس پشت و پیش اندرون. فردوسی. پس پشت لشکر گیومرث شاه نبیره به پیش اندرون با سپاه. فردوسی. سپه سازی و ساز جنگ آوری که اکنون دگرگونه شد داوری که بختش پس پشت او درنشست از این تاختن باد ماند بدست. فردوسی. کنیزک پس پشت ناهید شست از آن هر یکی جام زرین بدست. فردوسی. دگر پیشتر کشته و خسته بود پس پشتشان نیزه پیوسته بود. فردوسی. بدام آیدش ناسگالیده میش پلنگ از پس پشت و صیاد پیش. فردوسی. پس پشت گرسیوز کینه خواه که دارد سپه را ز دشمن نگاه. فردوسی. کشیدند لشکر بدشت نبرد الانان دریا پس پشت کرد. فردوسی. به پیش اندرون کاویانی درفش پس پشت گردای زرینه کفش. فردوسی. برون رفت تازان بمانند گرد درفشی پس پشت او لاژورد. فردوسی. پس پشت او اندر آمد چو گرد سنان بر کمربند او راست کرد. فردوسی. یکی مؤبدی طوس یل را بخواند پس پشت تو گفت لشکر نماند. فردوسی. به پیش اندرون خون همی ریختند یلان از پس پشت بگریختند. فردوسی. دلیران ایران پس پشت او بکینه دل آکنده و جنگجوی. فردوسی. فریبرز را داد پس میمنه پس پشت لشکر هجیر و بنه. فردوسی. درفشی درفشان پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی. فردوسی. وزان روی کندر سوی میمنه پیاده پس پشت او با بنه. فردوسی. پس پشت شاه اندر ایرانیان یکایک بکردار شیر ژیان. فردوسی. پس پشت شاه اندر ایرانیان دلیران و هر یک چو شیر ژیان. فردوسی. نهادند بر گردنش پالهنگ دو دست از پس پشت بسته چو سنگ. فردوسی. دو دست از پس پشت بستش چو سنگ گره زد بگردنش بر پالهنگ. فردوسی. یکی گرگ پیکر درفش سیاه پس پشت گیو اندرون با سپاه. فردوسی. هزاران پس پشت او سرفراز عنان دار با نیزه های دراز. فردوسی. پس پشت شیدوش بد با درفش زمین گشته زان شیر پیکر بنفش. فردوسی. درفش از پس پشت آن شیر (گودرز) بود که جنگش بگرز و بشمشیر بود. فردوسی. سواران ترکان پس پشت طوس روان پر ز کین و زبان پرفسوس. فردوسی. همی گرز بارید گفتی ز ابر پس پشت پرجوشن و خود و گبر. فردوسی. شهنشاه نوذر پس پشت اوی جهانی سراسر پر از گفت و گوی. فردوسی. دمان از پس پشت پیکر همای همی رفت چون کوه رفته ز جای. فردوسی. پس پشتشان زال با کیقباد بیکدست آتش بیکدست باد. فردوسی. دوان بیژن اندر پس پشت اوی یکی تیغ برّنده در مشت اوی. فردوسی. یلان با فریبرز کاوس شاه درفش از پس پشت در قلبگاه. فردوسی. پس پشت و دست چپ و دست راست همیرفت با او از آنسو که خواست. فردوسی. همه کوه یکسر سپاه است و کوس درفش از پس پشت گودرز و طوس. فردوسی. بیکروی گودرز و یکروی طوس پس پشت او پیل با بوق و کوس. فردوسی. پس پشت ایشان سواران جنگ بیاکنده ترکش به تیر خدنگ. فردوسی. سپاهی کشیدند بر چار میل پس پشت گردان و از پیش پیل. فردوسی. سپاه اندر آمد پس پشت پیل زمین شد بکردار دریای نیل. فردوسی. پس پشت او اندر آمد سپاه ستاره شد از پر و پیکان سیاه. فردوسی. تلی بود خرّم یکی جایگاه پس پشت آن رنج دیده سپاه. فردوسی. سپه دید چون کوه آهن روان همه سر پر از گرد و تیره روان پس پشت گردان درفشان درفش بگرد اندرون سرخ و زرد و بنفش. فردوسی. ز ترکان بسی در پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی. فردوسی. چو بر لشکر ترک بر حمله برد پس پشت او خود نماند ایچ گرد. فردوسی. به پیش سپاه اندرون بوق و کوس درفش از پس پشت گودرز و طوس. فردوسی. سپاه از پس پشت و گردان ز پیش نهاده بکف بر، همه جان خویش. فردوسی. پس پشتشان رستم گرزدار دو فرسنگ برسان ابر بهار. فردوسی. تهمتن برانگیخت رخش از شتاب پس پشت جنگ آور افراسیاب. فردوسی. پس پشت او پور گشوادبود که با جوشن و گرز پولاد بود. فردوسی. پس پشت او را نگه داشته همی نیزه از میغبگذاشته. فردوسی. به آئین پس پشت لشکر چو کوه همی رفت گودرز خود با گروه. فردوسی. پس پشتش اندر سپاهی گران همه نیزه داران و جوشن وران. فردوسی. بگرد اندرش خیمه ز اندازه بیش پس پشت پیلان و شیران به پیش. فردوسی. عماری بماه نو آراسته پس پشت او اندرون خواسته. فردوسی. پس پشتشان ژنده پیلان مست همی کوفتند آن سپه را بدست. فردوسی. پس پشتش اندر یکی حصن بود برآورده سر تا بچرخ کبود. فردوسی. نبینی مرا جز بروز نبرد درفشی پس پشت من لاجورد. فردوسی. قباد از پس پشت پیروز شاه همیراند چون باد لشکر براه. فردوسی. پس پشت بد شارسان هری به پیش اندرون تیغزن لشکری. فردوسی. پس پشت ایشان یلان سینه بود سپاهی که در جنگ دیرینه بود. فردوسی. که من بی گمانم که پیران بجنگ بیاید پس پشتمان بیدرنگ. فردوسی. بدینسان همی تاخت فرسنگ سی پس پشت او قارن پارسی. فردوسی. ز هر سوسپه بازچید اردشیر پس پشت او بد یکی آبگیر. فردوسی. چو بهرام یل گشت بی توش و تاو پس پشت او اندرآمد تژاو. فردوسی. امیربدین خبر سخت شاد شد که شغل دلی از پس پشت برخاست. (تاریخ بیهقی ص 441). و چنین میگویند که سه جای کمین سوی بنه و ساقه ساخته است که از لب رود درآیند و از پس پشت مشغولی دهند. (تاریخ بیهقی ص 351). و زن و بچه... گسیل میکردند بحصاری قوی و حصین که داشتند در پس پشت. (تاریخ بیهقی). حسن (بصری) مریدی داشت که هرگاه کی آیتی از قرآن بشنودی خویشتن را بر زمین زدی یکبار بدو گفت ای مرد اگر اینچ میکنی توانی که نکنی پس آتش نیستی در معاملۀ جمله عمر خود زدی و اگر نتوانی که نکنی ما را به ده منزل از پس پشت بگذاشتی. (تذکرهالاولیاء عطار ج 1 ص 28)
عقب. دنبال. پشت سر. عقب سر. در عقب. ظهری ّ. (مهذب الاسماء) : مروان را سپاه صدوپنجاه هزار تمام شد و با سپاه اندر تعبیه همیرفت تا به شهرستان سمندر آنکه ملک خزران آنجا نشستی و خاقان بگریخت و مروان از آنجا برگذشت و آن شهر را پس پشت خویش کرد و به رود سقلاب فرود آمد. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی). پس پشت لشکر به نستور داد چراغ سپهدار فرخ نژاد. دقیقی. همی تاخت تا پیش آن کاخ اسب پس پشت او بود ایزد گشسب. فردوسی. پس پشت او چند از ایرانیان به پیکار آن گرگ بسته میان. فردوسی. پس پشتشان ژنده پیلان مست همی کوفتند آن سپه را بدست. فردوسی. سپاهی کشیدند بر چار میل پس پشت گردان و در پیش پیل. فردوسی. پس پشت و پیش اندر آزادگان بشد تیز تا آذر آبادگان. فردوسی. نگه کرد خسرو پس پشت خویش از آن چار، بهرام را دید پیش. فردوسی. غلامی پدید آمدی خوب روی سپاهی گران از پس پشت اوی. فردوسی. بدست اندرون نیزۀ جان ستان پس پشت خود کرد آنگه سنان. فردوسی. پس پشت گودرز گستهم بود که فرزند بیدار گژدهم بود. فردوسی. سپاهی پس پشت او نیزه دار سپهبد بکردار شیر شکار. فردوسی. شهنشاه نوذر پس پشت اوی جهانی سراسر پر از گفتگوی. فردوسی. برفتند سوی سیاوش گِرد پس پشت و پیشش سپه بود گِرد. فردوسی. بیاید پس آن فرخ اسفندیار سپاه از پس پشت و یزدانش یار. فردوسی. به پیش سپه رستم پهلوان پس پشت او سرکشان و گوان. فردوسی. پس پشت پنجه هزار از یلان پیاده همه تنگ بسته میان. فردوسی. وزانجا بیامد سوی طیسفون سپاهی پس پشت و پیش اندرون. فردوسی. پس پشت لشکر گیومرث شاه نبیره به پیش اندرون با سپاه. فردوسی. سپه سازی و ساز جنگ آوری که اکنون دگرگونه شد داوری که بختش پس پشت او درنشست از این تاختن باد ماند بدست. فردوسی. کنیزک پس پشت ناهید شست از آن هر یکی جام زرین بدست. فردوسی. دگر پیشتر کشته و خسته بود پس پشتشان نیزه پیوسته بود. فردوسی. بدام آیدش ناسگالیده میش پلنگ از پس پشت و صیاد پیش. فردوسی. پس پشت گرسیوز کینه خواه که دارد سپه را ز دشمن نگاه. فردوسی. کشیدند لشکر بدشت نبرد الانان دریا پس پشت کرد. فردوسی. به پیش اندرون کاویانی درفش پس پشت گردای زرینه کفش. فردوسی. برون رفت تازان بمانند گرد درفشی پس پشت او لاژورد. فردوسی. پس پشت او اندر آمد چو گرد سنان بر کمربند او راست کرد. فردوسی. یکی مؤبدی طوس یل را بخواند پس پشت تو گفت لشکر نماند. فردوسی. به پیش اندرون خون همی ریختند یلان از پس پشت بگریختند. فردوسی. دلیران ایران پس پشت او بکینه دل آکنده و جنگجوی. فردوسی. فریبرز را داد پس میمنه پس پشت لشکر هجیر و بنه. فردوسی. درفشی درفشان پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی. فردوسی. وزان روی کندر سوی میمنه پیاده پس پشت او با بنه. فردوسی. پس پشت شاه اندر ایرانیان یکایک بکردار شیر ژیان. فردوسی. پس پشت شاه اندر ایرانیان دلیران و هر یک چو شیر ژیان. فردوسی. نهادند بر گردنش پالهنگ دو دست از پس پشت بسته چو سنگ. فردوسی. دو دست از پس پشت بستش چو سنگ گره زد بگردنش بر پالهنگ. فردوسی. یکی گرگ پیکر درفش سیاه پس پشت گیو اندرون با سپاه. فردوسی. هزاران پس پشت او سرفراز عنان دار با نیزه های دراز. فردوسی. پس پشت شیدوش بد با درفش زمین گشته زان شیر پیکر بنفش. فردوسی. درفش از پس پشت آن شیر (گودرز) بود که جنگش بگرز و بشمشیر بود. فردوسی. سواران ترکان پس پشت طوس روان پر ز کین و زبان پرفسوس. فردوسی. همی گرز بارید گفتی ز ابر پس پشت پرجوشن و خود و گبر. فردوسی. شهنشاه نوذر پس پشت اوی جهانی سراسر پر از گفت و گوی. فردوسی. دمان از پس پشت پیکر همای همی رفت چون کوه رفته ز جای. فردوسی. پس پشتشان زال با کیقباد بیکدست آتش بیکدست باد. فردوسی. دوان بیژن اندر پس پشت اوی یکی تیغ برّنده در مشت اوی. فردوسی. یلان با فریبرز کاوس شاه درفش از پس پشت در قلبگاه. فردوسی. پس پشت و دست چپ و دست راست همیرفت با او از آنسو که خواست. فردوسی. همه کوه یکسر سپاه است و کوس درفش از پس پشت گودرز و طوس. فردوسی. بیکروی گودرز و یکروی طوس پس پشت او پیل با بوق و کوس. فردوسی. پس پشت ایشان سواران جنگ بیاکنده ترکش به تیر خدنگ. فردوسی. سپاهی کشیدند بر چار میل پس پشت گردان و از پیش پیل. فردوسی. سپاه اندر آمد پس پشت پیل زمین شد بکردار دریای نیل. فردوسی. پس پشت او اندر آمد سپاه ستاره شد از پر و پیکان سیاه. فردوسی. تلی بود خُرّم یکی جایگاه پس پشت آن رنج دیده سپاه. فردوسی. سپه دید چون کوه آهن روان همه سر پر از گرد و تیره روان پس پشت گردان درفشان درفش بگرد اندرون سرخ و زرد و بنفش. فردوسی. ز ترکان بسی در پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی. فردوسی. چو بر لشکر ترک بر حمله برد پس پشت او خود نماند ایچ گرد. فردوسی. به پیش سپاه اندرون بوق و کوس درفش از پس پشت گودرز و طوس. فردوسی. سپاه از پس پشت و گردان ز پیش نهاده بکف بر، همه جان خویش. فردوسی. پس پشتشان رستم گرزدار دو فرسنگ برسان ابر بهار. فردوسی. تهمتن برانگیخت رخش از شتاب پس پشت جنگ آور افراسیاب. فردوسی. پس پشت او پور گشوادبود که با جوشن و گرز پولاد بود. فردوسی. پس پشت او را نگه داشته همی نیزه از میغبگذاشته. فردوسی. به آئین پس پشت لشکر چو کوه همی رفت گودرز خود با گروه. فردوسی. پس پشتش اندر سپاهی گران همه نیزه داران و جوشن وران. فردوسی. بگرد اندرش خیمه ز اندازه بیش پس پشت پیلان و شیران به پیش. فردوسی. عماری بماه نو آراسته پس پشت او اندرون خواسته. فردوسی. پس پشتشان ژنده پیلان مست همی کوفتند آن سپه را بدست. فردوسی. پس پشتش اندر یکی حصن بود برآورده سر تا بچرخ کبود. فردوسی. نبینی مرا جز بروز نبرد درفشی پس پشت من لاجورد. فردوسی. قباد از پس پشت پیروز شاه همیراند چون باد لشکر براه. فردوسی. پس پشت بد شارسان هری به پیش اندرون تیغزن لشکری. فردوسی. پس پشت ایشان یلان سینه بود سپاهی که در جنگ دیرینه بود. فردوسی. که من بی گمانم که پیران بجنگ بیاید پس پشتمان بیدرنگ. فردوسی. بدینسان همی تاخت فرسنگ سی پس پشت او قارن پارسی. فردوسی. ز هر سوسپه بازچید اردشیر پس پشت او بد یکی آبگیر. فردوسی. چو بهرام یل گشت بی توش و تاو پس پشت او اندرآمد تژاو. فردوسی. امیربدین خبر سخت شاد شد که شغل دلی از پس پشت برخاست. (تاریخ بیهقی ص 441). و چنین میگویند که سه جای کمین سوی بنه و ساقه ساخته است که از لب رود درآیند و از پس پشت مشغولی دهند. (تاریخ بیهقی ص 351). و زن و بچه... گسیل میکردند بحصاری قوی و حصین که داشتند در پس پشت. (تاریخ بیهقی). حسن (بصری) مریدی داشت که هرگاه کی آیتی از قرآن بشنودی خویشتن را بر زمین زدی یکبار بدو گفت ای مرد اگر اینچ میکنی توانی که نکنی پس آتش نیستی در معاملۀ جمله عمر خود زدی و اگر نتوانی که نکنی ما را به ده منزل از پس پشت بگذاشتی. (تذکرهالاولیاء عطار ج 1 ص 28)
دو یا چند تن که به پشتیبانی هم کاری را از پیش برند یااز یکدیگر حمایت کنند یار یاور: نه هم پشتی که پشتم گرم دارد نه بختی کزغریبان شرم دارم. (گنجینه گنجوی)
دو یا چند تن که به پشتیبانی هم کاری را از پیش برند یااز یکدیگر حمایت کنند یار یاور: نه هم پشتی که پشتم گرم دارد نه بختی کزغریبان شرم دارم. (گنجینه گنجوی)
جانوری از رده خزندگان که سر دسته خاصی بنام خود وی در این رده میباشد. صنف مشخص این خزنده وجود و نمو بسیار غلاف یا لاک است که برای حفاظت اعضا بکار میرود. این لاک از دو قسمت ساخته شده: یکی قسمت پشتی یا دوسی یر و دیگر قسمت شکمی یا پلاسترون. این دو قسمت ممکنست کاملا از هم جدا و یا برعکس بهم چسبیده باشند و در این صورت فقط بین آنها سوراخهایی جهت خارج شدن پاها و سرو دم باقی میماند. لاک در لاک پشتان از دو طبقه بوجود آمده: یکی قسمت درمی که عبارت از صفحات استخوانی بوسیله مفاصل دندانه داری (مثل استخوانهای جمجمه) بیکدیگر مفصل و کاملا ملصق شده اند و دیگر صفحات شاخی است که از نمو بسیار طبقه شاخی اپیدرم ناشی شده است. در تشکیل قسمت پشتی قسمتی از اسکلت داخلی یعنی تیره پشت نیز شرکت میکند ولی در ساختمان پلاسترون اسکلت داخلی دخالتی ندارد. لاک پشتان برحسب محیط زیستی بچهار دسته تقسیم میشوند: لاک پشتان رودخانه یی که در رودهای بزرگ نواحی گرم آسیا و افریقا و آمریکا میزیند و گوشتخوارند و مخصوصا از تخم و بچه های تمساحان تغذیه میکنند. این لاک پشتان بطور ناقص استخوانی میباشند و بین قطعات استخوانی لاک آنها فضاهای آزادی وجود دارد، بی لاکان که لاک در آنها از چند صد قطعه استخوان کوچک بوجود آمده وبطور ناقص رشد کرده اند وقسمت پشتی لاک به تیره پشت نیز متصل نمیباشد. این دسته از لاک پشتان بسیار عظیمالجثه میباشند و ممکنست تا 2 متر طول پیدا کنند و تا 500 کیلوگرم نیزوزنشان برسد، لاک پشتان دریایی که در اقیانوسهای بزرگ میزیند و تا 600 یا 700 کیلوگرم ممکنست وزن پیدا کنند. بین انگشتان این دسته از لاک پشتان را پرده ای پوشانده که جهت سهولت شنا میباشد. سر و دستها و پاها در لاک پشتان مذکور زیاد داخل و خارج نمیشود، لاک پشتان خاکی که ساختمان لاک آنها کامل است وپاها بچنگال ختم میشوند. این دسته از لاک پشتان در ایران هم فراوانند سنگپشت کاسه پشت سلحفات یا لاک پشتان، جمع لاک پشت راسته ای از خزندگان که برای حفاظت اعضا دارای لاک میباشند و بعلاوه یک منقار شاخی شبیه پرندگان آرواره های آنها را میپوشاند و فاقد دندانند سنگ پشتان. حیوانی که بدنش در یک کاسه استخوانی قرار دارد و فقط سر و دستها و پاهایش از آن بیرون است
جانوری از رده خزندگان که سر دسته خاصی بنام خود وی در این رده میباشد. صنف مشخص این خزنده وجود و نمو بسیار غلاف یا لاک است که برای حفاظت اعضا بکار میرود. این لاک از دو قسمت ساخته شده: یکی قسمت پشتی یا دوسی یر و دیگر قسمت شکمی یا پلاسترون. این دو قسمت ممکنست کاملا از هم جدا و یا برعکس بهم چسبیده باشند و در این صورت فقط بین آنها سوراخهایی جهت خارج شدن پاها و سرو دم باقی میماند. لاک در لاک پشتان از دو طبقه بوجود آمده: یکی قسمت درمی که عبارت از صفحات استخوانی بوسیله مفاصل دندانه داری (مثل استخوانهای جمجمه) بیکدیگر مفصل و کاملا ملصق شده اند و دیگر صفحات شاخی است که از نمو بسیار طبقه شاخی اپیدرم ناشی شده است. در تشکیل قسمت پشتی قسمتی از اسکلت داخلی یعنی تیره پشت نیز شرکت میکند ولی در ساختمان پلاسترون اسکلت داخلی دخالتی ندارد. لاک پشتان برحسب محیط زیستی بچهار دسته تقسیم میشوند: لاک پشتان رودخانه یی که در رودهای بزرگ نواحی گرم آسیا و افریقا و آمریکا میزیند و گوشتخوارند و مخصوصا از تخم و بچه های تمساحان تغذیه میکنند. این لاک پشتان بطور ناقص استخوانی میباشند و بین قطعات استخوانی لاک آنها فضاهای آزادی وجود دارد، بی لاکان که لاک در آنها از چند صد قطعه استخوان کوچک بوجود آمده وبطور ناقص رشد کرده اند وقسمت پشتی لاک به تیره پشت نیز متصل نمیباشد. این دسته از لاک پشتان بسیار عظیمالجثه میباشند و ممکنست تا 2 متر طول پیدا کنند و تا 500 کیلوگرم نیزوزنشان برسد، لاک پشتان دریایی که در اقیانوسهای بزرگ میزیند و تا 600 یا 700 کیلوگرم ممکنست وزن پیدا کنند. بین انگشتان این دسته از لاک پشتان را پرده ای پوشانده که جهت سهولت شنا میباشد. سر و دستها و پاها در لاک پشتان مذکور زیاد داخل و خارج نمیشود، لاک پشتان خاکی که ساختمان لاک آنها کامل است وپاها بچنگال ختم میشوند. این دسته از لاک پشتان در ایران هم فراوانند سنگپشت کاسه پشت سلحفات یا لاک پشتان، جمع لاک پشت راسته ای از خزندگان که برای حفاظت اعضا دارای لاک میباشند و بعلاوه یک منقار شاخی شبیه پرندگان آرواره های آنها را میپوشاند و فاقد دندانند سنگ پشتان. حیوانی که بدنش در یک کاسه استخوانی قرار دارد و فقط سر و دستها و پاهایش از آن بیرون است
سنگ پشت، جانوری از رده خزندگان که سردسته خاصی به نام خود وی (لاک پشت) در این رده می باشد. صفت مشخص این خزنده وجود و نمو بسیار غلاف یا لاک است که برای حفاظت اعضا به کار می رود و دارای بخش پشتی و شکمی است و برحسب محیط زیستی به چهار دسته تقس
سنگ پشت، جانوری از رده خزندگان که سردسته خاصی به نام خود وی (لاک پشت) در این رده می باشد. صفت مشخص این خزنده وجود و نمو بسیار غلاف یا لاک است که برای حفاظت اعضا به کار می رود و دارای بخش پشتی و شکمی است و برحسب محیط زیستی به چهار دسته تقس